با این حال، در دوران امپراتوری روم، زمانی که موزاییک به تدریج قوانین زیبایی شناختی خود را توسعه داد، تغییر مهمی رخ داد. هنوز اساساً رسانه ای است که برای
کف استفاده می شود، قوانین جدید ترکیب بندی آن بر اساس مفهومی از دیدگاه و انتخاب دیدگاه متفاوت از تزئینات دیوار کنترل می شود. به همان اندازه مهم
سادهسازی شکل بود که به دلیل تقاضا برای روشهای تولید سریعتر ایجاد شد. در همان دوره، استفاده روزافزون از مواد با رنگ های قوی تر، استقلال رو به رشد
موزاییک را از نقاشی تحریک کرد. موزاییک به عنوان وسیله ای برای پوشاندن دیوارها و طاق ها، در نهایت پتانسیل کامل خود را برای جلوه های فاصله ای چشمگیر و
پیشنهادی، که از نقاشی پیشی می گیرد، دریافت.
گرایش کلی به سبک سازی – یعنی کاهش به دوبعدی – در نقاشی رومی باستانی متاخر (قرن سوم و چهارم میلادی) ممکن است با آزمایش رنگ در موزاییک و به
ویژه با حذف بسیاری از رنگ های میانی به منظور تحریک شده باشد. درخشش بیشتر نقش مرکزی که در آن زمان موزاییک در تزئینات کلیسا بازی می کرد، که
مخصوصاً برای آن مناسب است، این فرض را تشویق می کند که نقش ها تغییر کرده و نقاشی تحت تأثیر آن قرار گرفته است. خطوط قوی و پر پیچ و خم و فقدان سایه
ای که در دوره های خاصی از هنر بیزانسی و اروپای غربی در قرون وسطی مشخصه نقاشی شد، ممکن است از تکنیک موزاییک و استفاده از مواد نشات گرفته باشد.
با این حال، قابل توجه است که از رنسانس تا قرن بیستم، موزاییک دوباره کاملاً به نقاشی و اشکال خاص توهمگرایی آن وابسته بود.
در روش موزاییک مدرن، گرایش اصلی بر پایه ویژگی های منحصر به فرد و تکرار نشدنی رسانه است. اگرچه تعداد کمی از آثار خلق شده در قرن بیستم تأثیر نقاشی،
فیگوراتیو یا انتزاعی را نشان میدهند، این هنر راه درازی را به سوی تحقق خود طی کرده است. به طور کلی، موزاییکسازان مدرن با پیشینیان قرون وسطایی خود این
اعتقاد را به اشتراک میگذارند که کارکردهایی وجود دارد که مواد موزاییک با مناسبت خاصی به آنها کمک میکند.
دیدگاه شما با موفقیت ثبت شد.